در روایات معارفی است که میتوان آن ها را چکاد معارف قابل دسترس انسان دانست به شرط آن که جامه بشریت او را از مقام انسانیت باز ندارد و تن پوش تن و پوست وی را از درک مغز مفاهیم حاجب و مانع نشود.
یکی از این روایات که عارفان بسیار بدان عنایت میورزند روایت قرب نوافل است . هدف از بیان این روایت توجه دادن به مقام و شان انسانی است تا در گرفتاری روزمره زندگی در دام تن و دنیا نمانیم و به عنوان گوشزدی و یادآوری مقام خود را به حق دریابیم گامیاز آن جایگاه که نشسته ایم فراتر آیم و به مصداق فاقرء فارق از این خواندن اوجی برگیریم و حتی اگر چون موجی فرو آییم لذت اوج را چشیده باشیم.
این حدیث قدسی از مقام قدس الهی نه برای عموم که برای مخلصان درگاه صادر شده است و با این همه از باب آن که در مقام پیامبری بخلی نیست و گفته آمد تا همه اگر ظرفیت و توان بهره مندی از آن را دارا هستند از آن بهره برند . بنابراین این حدیث را باید بزرگ شمرد و جایگاه و قدر و منزلت را خوب شناخت و خوب به کار بست. این سفره گسترده ای است که هر کس به قدر نیاز و توان از آن خوشه برچیند و از خوان نعمتش بهره برد. خداوندی که از آسمان و زمین از بالا و پست خوراک مادی و معنوی را به بندگانش میبخشد و از کافر و مومن دریغ نمیورزد.
خداوند میفرماید: ما یتقرب الی عبدی بشی احب الی مما افرضته علیه و انه لیتقرب الی بالنوافل حتی (ما اذا) احبه فاذا(ما) احببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده الذی یبطش بها ان دعانی اجبته و ان سالنی اعطیته ؛
بنده من به چیزی محبوب تر از آن چه بر او واجب کرده ام به من تقرب نجوید و چون بنده ام به وسیله نوافل و مستحبات به من آن اندازه نزدیک میشود تا آن که او را دوست میدارم و چون او را دوست داشتم من گوش او میشوم که بدان میشنود و چشمیکه بدان میبیند و زبانی که بدان سخن میگوید و دستی که بدان میگیرد . اگر مرا بخواند اجابت کنم و اگر چیزی بخواهد اعطا نمایم.
این مقامیاست که با بندگی و عمل به همان چیزهایی که در توضیح المسایل آمده است به دست میآید.
روزی از معلم زمان ما آیت الله بهجت پرسیدم: به چه چیزی به مقام اهل معرفت میتوان رسید و چگونه است که شما به مقام تعلیم رسیدی و معلم شدی و شما را به عنوان معلم در ملکوت میشناسند؟
گفت: اول آن که بدان که انه الحق و دوم آن که از اول توضیح المسایل تا آخر آن عمل کند و چیزی را فرو نگذارد.
کسی که در مقام بندگی به همه وظایف خود عمل کند و چیزی از مستحب و واجب فرونگذارد و همه مکروهات و محرمات را ترک کند آیا این کس جز مقام بندگی نامیرا سزاوار است. وقتی به بندگی رسید در آن زمان است که خداوند او را به معراج و اسرای ملکوتی برد و نه تنها ملکوت را به وی نشان دهد بلکه به درجاتی میرساند که مقام اولی العزم از پیامبران است. مگر نه این است که او به همه آن چه بدان رسیده از ما انزل الیک و من قبله عمل کرده است در حالی که ابلیس از یک سجده واجب و یک حکم از احکام الهی سرباز زد و به یک چیزی که از او خواسته بودند تن نداد و شگفت تر آن که حضرت آدم نیز نتوانست از یک حکم محرم دوری ورزد و از درخت نهی شده نخورد ولی این بنده به این همه احکام که در توضیح المسایل آمده است پای بند بوده است و چیزی را ترک نگفته و امری را فرو گذار نبوده است.
در این زمان است که خود محو مقام الهی میشود و این بنده متخلق یا متحقق به اسمای الهی میگردد و در این هنگام همه او میشود و چشم و گوش و دست و پاییش همه خدایی میشود .
برآیند عمل به توضیح المسایل و برآیند عمل به شریعت همان حقیقت است. در این روایت قدسی گفته شده است که دسترسی به حقیقت تنها از طریقت شریعت ممکن است نه راهی دیگر.
کسی که متاله شده و متخلق به خلق الله گردید کنه و جوهر وجودش عبودیت است که عبودیت خود کنه و جوهر ربوبیت است . کسی که به مقام ربوبیت رسید مجرای اراده حق میگردد و خداوند به مظهریت او جهان را میگرداند . این مظهر اسمای الهی است که خشم او خشم الله میشود و عشق و دوستی اش عشق و محبت الهی : اگر خدا را دوستی میدارید از من پیروی کنید ؛ چرا چون پیامبر مظهر همان الله است و دوستی او عین دوستی خدا. در قرآن است که خداوند میفرماید: فلما آسفونا انتقنما هنگامیکه متاسف شدیم از آن مردمان از ایشان انتقام گرفتیم. در این آیه مراد متاسف و ناامیدی حضرت موسی از قوم بود که خداوند آن نومیدی را به خود نسیت میدهد.
از این جاست که گفته میشود غضب پیامبر غضب خدا و دوستی اش دوست اوست. از این مقام است که به مقام لایسال عما یفعل میرسد و از آن چه میکند بازخواست و پرسش نمیشود؛ زیرا همه افعالش افعالی الهی است و هیچ کاری را در بیرون دایره امر الهی انجام نمیدهد و مانند فرشتگان و یفعلون ما یومرون ؛ آن چه امر شده اند آن را انجام میدهند. هنگامیکه بنده در مقام ربوبیت نشست در آن هنگام دیکر بازخواست معنایی ندارد. آن عالم به همراهش ( موسی) گفت: فان اتبعنی فلاتسالنی عن شی (کهف ،70) اگر پیرو من شدی دیگر از هیچ چیز پرسش مکن. دلیلش را نیز میگوید: ما فعلته عن امری (همان، 82) ؛ من این کار نه از پیش خود کردم .
بندگی که همه افعالش افعالی ماموری است زمانی به این مقام رسیده است که در هیچ چیز بیرون فرمان او رفتار نکرده است و در مقام تکلیف به تمام آن چه به قول معروف در توضیح المسایل آمده است عمل کرده است. مگر نه این است که تمام افعال مکلفین از انسان و جنیان از گهواره تا گور درشریعت آمده است که ما آن را توضیح المسایل میخوانیم. این که گفته شده به توضیح المسایل عمل کنید یعنی به شریعت عمل کنید تا به مقام بندگی و عرفان و اهل آن برسید. یعنی در کنار ایمان و باور به این که تنها او حق است و همه چیزها ی دیگر یا باطل و به حکم الهی هالک در همین هنگام به ظاهر وجودشان هستند، عمل نیز باشد. مگر نه این است که کلمه طیبه را العمل الصالح بالا میبرد. اگر ایمان و یا اگر وجود و کلمه وجودی پاک تو مسلمان را چیزی بالا ببرد آن چیز عمل صالح است.
اگر از این مقام بالاتر بخواهی باز راه همین است مگر نه این است که مقام عین الله و یدالله و ثاراللهی که امیر مومنان و فرزندان پاک و طاهرش کسب کرده اند چیز از طریقت شریعت بوده است؟
مقامیعین اللهی آن است که بنده به جایگاهی برسد که خود چشم الله شود و خداوند به چشم او ببیند و دست خدا شود و خدا به دست او بگیرد و یا ...